درلوحهٔ تقدیر
فروغ از لندن فروغ از لندن


درتاک که آن شیشهٔ لبریزِشراب است
سرمنشهٔ بربادیِ هرمست وخراب است
درمجمرِعُشاق بسی شعله ای پُرسوز
آتش بوَد آنجا که ورا سینه کباب است
هر واژهٔ کز عشق و محبت بلب آری
برعاشقِ دلباخته همچو مَیِ ناب است
گل هایِ گلستان همه از عطر بِلافند
بلبل زچه آشفتهٔ گل هایِ گلاب است
لبـخندِ که در پسته بوَد غُـنچه ندارد
چیزی که نیابی بلبِ پسته شُباب است
زیبایی هرغُـنچه ای را  پسته ندارد
درخندهٔ هرپسته سوالی وجواب است
باخنده بپُرسد زمن وماو تو ایدوست
این قافلهٔ بیخبران ازچه بخواب است
هر ساز که جان و دلِ معشوق رُباید
بهترزِنی وبربط و آوازِ رُباب است
زیور نشود موجبِ زیبایی و عِـفـت
برحُسنِ نکوزیورِمعمول حِجاب است
زاهد که بظاهر همه را خوب فریبد
ازپردهٔ سالوس برُخ کرده نقاب است
دنیایِ که ما چشمِ طمعه دوخته بر آن
برتشنه لبانِ من وتوهمچوسراب است
آنهایِ که افسونَ زرو مال و منال اند
غافل زخدا بوده وازروزِحساب است
هرچند  که ما غرقِ گنه بوده وهستیم
گرتوبه کُنیم ذاتِ خداوند وهاب است
چیزی که بنام ونصب و شهره فزاید
اعمالِ نکو داشتن وکارِ صواب است
درلوحهٔ تقدیرِفروغ هرچه که خواندم
دردوغمِ آوارگی و رَنج وعذاب است
            2/8/2013
  باتقدیم احترام





August 3rd, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان